“Courage doesn't always roar. Sometimes courage is the little voice at the end of the day that says I'll try again tomorrow.”

Mary Anne Radmacher

Caliography

Caliography

Wednesday, September 30, 2015

Dr. George C. Fraser discusses Networking, Purpose & Self Development

حتما تا اخر گوش کنید واقعا الهام بخش می باشد...

از درفت ها

در توضیح اینکه دوست دارم خیلی کار کنم تا حد مرگ

http://www.4shared.com/mp3/y19Bk0-2ce/Shod_khazan_Golshan_e_Ashenayi.html

عنوان از کنارکارما قرض شده است

Tuesday, September 29, 2015

What's Your Purpose? - Greatest Motivation ᴴᴰ ft. Les Brown & Eric Thomas

To be so strong

To be so strong that nothing
can disturb your peace of mind.
To talk health, happiness, and prosperity
to every person you meet.
To make all your friends feel
that there is something in them
To look at the sunny side of everything
and make your optimism come true.
To think only the best, to work only for the best,
and to expect only the best.
To be just as enthusiastic about the success of others
as you are about your own.
To forget the mistakes of the past
and press on to the greater achievements of the future.
To wear a cheerful countenance at all times
and give every living creature you meet a smile.
To give so much time to the improvement of yourself
that you have no time to criticize others.
To be too large for worry, too noble for anger, too strong for fear,
and too happy to permit the presence of trouble.
To think well of yourself and to proclaim this fact to the world,
not in loud words but great deeds.
To live in faith that the whole world is on your side
so long as you are true to the best that is in you.”
― Christian D. Larson

UnQuests

یک پوشه ای در درایو دی ِ کامپیوترم هست تحت عنوان UnQuests واژه ای من درآوردی مثلن یعنی غیر پرسیدنی ها هر وقت به سوالی تناقض برانگیز بر می خورم در ورد تایپش می کنم همچنین تمامی احتمالات ممکنش را سپس در آن پوشه ذخیره می نمایم البته بایدعرض کنم که هیدن شده است و به چندین روش در اصل تقریبا غیر قابل دسترسی است برای سایرین یکی از سوال ها این است : چرا کال او دیوتی ام دبلیو 2 اینقدر زود تمام شد ؟ بعد ها خودم به این نتیجه رسیدم که کمیت دی وی دی هایش بخاطر محیط گرافیکی اش است و به مراحل بستگی ندارد یعنی هر قدر دی وی در زیاد باشد لزوما مرحله هم زیاد نیست یا انگاری که هی بنویسی و از تعداد مشخصی صفحه تجاوز نکند و فقط هر روز وقت کشی کنی روی تعداد محدودی صفحه البته مزیتش این می تواند باشد که بهتر می توانی تمرکز کنی خب هر مزیتی یک بدی ای هم دارد می تواند این باشد که فقط 10 مرحله می گذرانی شاید عمر هم همینطور باشد 80 سال یا 90 سال شاید هم 30 سال بعضی به اصطلاح غول ها در دنیای ما مثل موزات وشوبرت هر چند جوان مر گ شدند ولی آثاری به جا گذاشتند که مو به تن ادم سیخ می کند خیلی ها هم همنطور بی مصرف بی مصرف بی مصرف 120 سال عمر ظاهرا با عزت از خدا می گیرند .قضاوت این کمیت و کفیت باشد با خودتان ...
2- از دوستان اگر کسی لینکی تورنتی پرینتی از مجله نیویورکر دارد به یاریم بشتابد که دستش خواهم گرفت و یارش خواهم بود...

...

یادم می آید چند سال پیش در جایی از زبان دانشمندی آمریکایی نوشته بود که : در خانه شان در دوره دبیرستان یک شتاب دهنده ساخته بود حالا اینکه شتاب دهنده چیست و چه می کند حکایت خود جنابتان و جناب ویکی پدیا اما موضوع مهم این است که هم اکنون اگر قرار باشد در مملکت ما یکی از آن دستگاه مذکور را بسازند اول که باید هر چه دانشمند داریم جمع شوند و بعد تر اگر خدا خواست شاید با چندین میلیارد پول بی زبان دستگاهی ساخته بشود یا نشود ولی جالب تر انکه دانشمند امریکایی گفته بود چون دستگاه در گاراج خانه مان بود به یاد دارم وقتی آن را روشن می کردم برق چندین خانه اطافمان می رفت و تاریکی عجیبی به محله می افتاد البته اگر شب بود ... موضوع اصلی ان است که قضیه این نیست که دانشمندان ما نتوانند چنین چیز هایی بسازند بلکه نخبه امروز ما وقتی دبیرستان است به این فکر می کند که چطور دانشگاه خوب قبول و وقتی مثلا شریف قبول شد باز هم ایده های مبتکرانه در مغز ندارد انچه در مغزش است اینکه یا چطور ارشد قبول شوم و یا پذیرش پرینستون یا هر دانشکاه دیگری را بگیرم و این روند تا انتها ادامه می یابد و تا دانشمند جوانمان به خود بیاید می بیند که فردی هم سن او در ایالات متحده چه کار که نکرده و در این سن نام برده خود را بیشتر برای مرگ اماده می کند تا برای طرح های مبتکرانه ... الان حتی تکنولوژی ساخت یک سوزن را نداریم ( واقعا نداریم از چین می اید ) آیا وقت ان نرسیده که کابل تلوزیون را بکشیم ( در فرنگ خیلی ها از دم تلوزیون ندارند بسته به اهدافشان در زندگی ) و اصولا در هر جامعه ای تعداد تلوزیون در جامعه بیشتر باشد اهداف مردمانشان حقیر تر خواهد بود چون اهدافشان بسته به سریال های همان تلوزیون است و نه بیشتر ، من فکر می کنم بهتر است کمی اختیار زندگی مان در دستمان بیشتر باشد در کل معذرت می خواهم اگر رنجاندمتان I`m sorry

Drafts

١-تازگي ها راديو چهار بي بي سي يك برنامه اي گذاشته به اسم كمدي شب جمعه حالا آنچه من شنيدم مسخره كردن اسكاتلندي هاي عزيز در هشتاد درصد تايم برنامه بود در ادامه هم مجري هاي ايرلندي يا از گم شدن يك زن اسكاتلندي در مترو گفتند و خنديديم بله خنديديم سپس ديويد كامرون را به شوخي گرفتند بعد تَر شروع به اذيت يك خبرنگار همچنان اسكاتلندي كردند در برنامه بعدي شان هم از أهداف "اسكاتلندي ها" از پيوستن به داعش گفت بعد تَر درباره تاكتيك هاي منيج كردن مالتي دوست دختر يا مالتي دوست پرس بحث كرد يك آقايي هم اداي يكي از مجري ها را در مي أورد البته بزودي نمونه صدايش را در لينكي جدا گانه پيوست خواهم كرد.
٢-سه عدد ايفون شش پلاس پارت نامبر امريكا دارم به يك خريدار منصف نياز شديد دارم اگر واجد شرايط هستيد كامنت بگذاريد هر سه ١٢٨ گيگ هستند يكي طلائي و دو ديگر مشكي.
٣-موراكامي عزيزم (الهي فدايش بشوم و بد خواهش نابود شود ايشالا)در كتاب اخرش همان سوكورو.. اورده است كه :...اگر ان روز ها دري به مرگ برايش در دسترس وجود داشت دو بازكردن ان هيچ شكي نمي كرد ؛ تا اينجا داشته بايد در يك جايي از بوف كور صادق هدايت بزرگوار نير آمده است ...مرگ در خميره بعضي ها وجود دارد ...گاهي وقت ها منتظر مرگ هستي مرگي كه نمي أيد و با نيامدنش بيشتر ازارت مي دهد؛ ولي جالب اينجاست كه خود موراكامي جان نير در بخشي از خاطرات ثبت شده در كتاب ون اي تاك ابوت...اعتراف كرده كه در نهايت همه مان بهم شبيه ايم ! ولي اينكه حالا و چرا اينجا اين را اورده ام اينكه حتي در كتاب ژنتيك استنسفيلد و نتايج پروژه شم نير آمده كه ٩٩درصد ژن هامان عين هم هستند تفاوت ٣يا حتي ٤درصدي توالي ژنتيك يعني اينكه يكي بايد ميمون باشد و ديگري انسان پس به اين نتيجه مي رسيم كه تفاوت در علائق است و نه در شواهد اينكه فردي در هند در يك كومه رياضيدان مي شود در پرينستون نتيجه علاقه قلبي او به رياضيات و تلاش شبانه روزي اوست و گرنه كه هر بد بختي رويا نداشته باشد برود بميرد و بس ! ولي مي خواستم اين را بگويم كه روزي چند احمق يك چيزي را كه نمي فهميدند بهش كلي خنديدند و كم كم تعداد احمق ها كم كم زياد شد تا در اخر عاقلي كه ان چيز را مي فهميد اول إفسرده شد و بعد توسط خيل احمق هاي خندان و به وأسطه سوي سايد به قتل رسيد دوست عزيزي كه او را قضاوت مي كني اگر خودت جاي او زيسته بودي اكنون اينجا ننشسته بودي و نرسيده بودي به اين سطر الان ...
٤-يك سريال امريكايى جديد هست بروبچ در خانه ما خيلي مي نگاهند فيكينگ ايت واقعا مزخرف است ولي چيز ديگري را پيشنهاد مي كنم به اسم لايف آو پي البته يكي هم هست سريال بريتانيايي دانتون ابي واقعا فوق العاده است به خصوص لهجه شان و همچنين ديالوگ هايشان...
5-I hope you a nice weekend ; اگر كسي را سراغ دافيد كه كتابخوان كيندل دارد و قصد فروش آنرا دارد كامنت بگذاريد...

Monday, September 28, 2015

Location matters

آنچه یک انسان را حفظ می کند برداشتن قدمی است و سپس قدمی دیگر
“Are you pleased with your present place in the world?
If your answer is yes, What`s your next port of call?
If your answer in no, what are you going to do about it?”
Earl Nightingale , Earl Nightinagle`s Greatest Discovery , Published by Dodd/Mead
یک : از زمانی که یک انسان به دنیا وارد می شود تا لحظه ای که از آن خارج خواهد شد همواره در تیر رس بیش از میلیون ها انتخاب قرار دارد .یکی از این انتخاب ها این است که ما تمام ان چیزی که هستیم بشویم یا انکه تنها بخشی از ان چیزی که می توانیم بشویم باشیم و شاید حتی اصلا یک ذره هم به ان چیزی که می توانیم باشیم تبدیل نشویم ولی مهم ترین نکته این است که این خود ما هستیم که یکی از این سه گزینه را انتخاب می کنیم یک سوال و سه پاسخ و واضح تر آن که : سه راه و سه سرنوشت یا سه راه و همین یک انتخاب است که همه زندگی ما را در آینده مشخص می کند ما مختار هستیم بین بازنده بودن و برنده بودن انتخاب کنیم و این انتخاب ماست که سرنوشت ما را می سازد نه دنیایی که در آن زندگی می کنیم در همین دنیا در همین کشور و در همین شهری هم که من زندگی می کنم بوده اند کسانی که ترس را ترسانده اند و در میان تاریکی است که قهرمانان متولد می شوند وگرنه روشنایی که روشنایی است اگر همه دنیا یکتا پرست می بودند اصلا چه نیازی به پیامبر بود چه نیازی به دین داشتیم ! اگر همه چیز را می دانستیم که نیازی به دین نبود بنابراین دین پیامبران و خیلی چیز های دیگر بخاطر این است که خداوند به ما لطف داشته است و نخواسته در تاریکی به سر ببریم البته در مورد دین هم خیلی ها تصمیم می گیرند در تاریکی منطقه امن خود باقی بمانند و بیشتر انان همان هایند که در زندگی هم هیچ وقت انتخاب نکردند از محدوده امن فکری خود بیرون بیایند ابتدای هر رشدی شکستن تمامی مرز های قدیمی است از بین بردن تمامی پارادایم ها و پیش رفتن به سوی بی نهایت هستی . شکسپیر ، اینیشتین ، موتزارت ، خیام ، سعدی و... فقط و تنها فقط حاصل یک انتخاب هستند حتی ممکن است که این شخصیت های بزرگ و عزیز و ارزشمند کره کوچک خاکی ما ترس خیلی خیلی بیشتری نسبت به ما در اکنون و اینجایی که هستیم را تجربه کرده باشند ولی چالش به معنای ادامه دادن است نه به معنای تسلیم شدن در مبارزه اول به یاد جمله ای از مکتب سامورایی ها افتادم که می گوید : شمشیر خود را بکش و صفوف دشمن حمله کن تا انجایی که می توانی پیش برو و از هیچ چیز نترس اگر شمشیرت را از دست دادی با دست و پاهایت چند نفر را می توانی از پا دربیاوری و اگر دست و پاهایت را قطع کردند هنوز دهانی داری که اگر فردی به تو نزدیک شد زخمی اش کنی حتی شاید بتوانی او را نابود کنی و همه اینها یعنی شجاعت.
همه چیزی که می خواهم به شما بگویم: اگر از موقعیتی که دارید راضی نیستید خوب انرا تغییر دهید شما درخت نیستید!
دو: دوستان عزیز زندگی هیچ گاه آسان نبوده است هیچ گاه اسان نیست زمانی که شما چهل سال دارید و هفده سال در شرکتی کارمند بوده اید ریس می اید به شما می گوید اخراجی ! و حقوق یک هفته اتان را می دهد ، ولی تاکید می کنم که چالش به معنای ادامه دادن است و باید قبول کنید در هر نقطه ای که هستید اگر در همین نقطه شروع کنید می توانید حتی بهترین هم بشوید اما این بهترین شدن نتیجه سالها تلاش در یک زمینه مشخص است و باید بدانید که قهرمانان همیشه در سخت ترین شرایط هم ادامه داده اند موفق شدن در تحصیل یا هر چیز دیگری هم فقط به این بستگی دارد که چقدر ادامه دهید و چقدر جسارت سرمایه گذاری روی فکر و تلاشتان داشته باشید.
ولی در هر جایگاهی همواره باید ایمان داشت که :
There Is A Last Time For Everything.
سه: به گفته یونگ کسی که به بیرون می نگرد در رویاست انکه به درون می نگرد بیدار است ، پیشنهاد من به شما این است که تمام ان چیزی که می توانید باشید بشود ولی پس انتخاب باید شروع به جدا کردن خود از افرادی بکنید که بازنده هستند اگر ایده ای دارید جسارت داشته باشید و بر روی ان سرمایه گذاری کنید یک ایده از مغز انسان می تواند شهر ها را بسازد ولی باید درون خودتان زندگی کنید اگر ان چیزی که فکر می کنید لیاقتش را دارید نیستید اگر هیچ نشانی از موفقیت وجود ندارد و کار ها به کندی پیش می روند هیچ گاه نباید به خیال موفق شدن به تایید دیگران توجه کرد چرا ؟ فرض کنید که شما از درروزی در کاریی به زمین خورده اید – اگاه باشید که زمین خوردید ولی شکست نخورده اید – اگر در همان روز که فکر می کنید بد ترین روز عمر شماست یکی از گروه عظیم دیگران به سراغتان بیاید و بپرسد حالت چطور است ؟ شما جوابی که می دهید این است خوبم مرسی یا چیز های با همین مضمون شما می گویید که خوبم ولی خوب نیستید واقعا ناراحت اید پس ایا واقعا اهمیت دارد که دوستم به من بگوید هی رفیق تو کارت خیلی درسته یا اگر به من بگوید که فلانی از ما بد شانس تر هم مگر پیدا می شود و آهی بکشد ،،، ایا من باید فکر کنم که من بد شانسم ایا حال من برای این دوستم بیشتر از یک خویم مرسی اهمیت داشت و ایا واقعا ارزشش را دارد که بخاطر این افراد از هدف خودمان دور شویم ؟
مسلم است که نه ، نکته مهم اینجاست که چقدر به دنبال رویا های خود برویم .
Do it know.
من انچه شرح بلاغ است با تو گفتم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال – سعدی
  


Sunday, September 27, 2015

The Road Not Taken

Some days later we saw the irritant disaster in Mecca ; I don`t want to comment or say any thing about the reason or the actions which have not done while it could be ; but today I want all of the persons which read or listen this text to "Change the Story" ; Imagine you are with a lot of people in which all of you are going forward for example to one already known destination ; at the next scene you can not breath in and you are going to die! What do you do ? - one the other person kick you and there is no oxygen there is no water when your throat need one drop of water ! What do you do?
  1. I can remember some years ago there was one terrible Tsunami and earthquake in Japan from that date and then annual Japanese people , their empire and almost all the royal family participate in one great mourning for the reminiscence of that disaster but nowadays in Iran you can not see any sign of mourning we have lost about 2000 humans but people are dancing in their homes in their ceremonies in their birthdays anyway THIS PEOPLE ARE NOT UPSET and this event looks like one joke rather than a disaster and this is another disaster ...
  2. These photos are taken in March 2011 for the remembrance of Japan Tsunami (in Iran) - The Japanese phrase at the top of the flag means :"With the people of Japan" 

یادبود قربانیان زلزله پا ژاپن در دانشکده مطالعات جهان

یادبود قربانیان زلزله پا ژاپن در دانشکده مطالعات جهان

Thursday, September 24, 2015

یکی را نان جو آغشته به خون...

یک روزی خواستم خوشحال باشم بعد از آن تقریبا تمام تلاش خود را کردم انچنان که در سرمای زیر صفر زمستان بدون هیچ   وسیله گرمایشی در یک اتاق 6 مترمربعی با بدبختی درس خواندم یعنی پاشنه کفشم را کشیدم بالا و جوری درس خواندم که تا آن روز نخوانده بودم البته روزی 6 وعده دعوای درست و حسابی در سه تایم صبح و ظهر و شب را نیز که به آن احوالم اضافه کنید تقریبا اِمیزینگ می شود حرف نزدم تنها سلاحم  بود تنها چوب هایی که می توانستم از آنها قایقی برای فرار بسازم همان کتاب ها بودند و سلاح عجیبی به نام سکوت یاد گرفته بودم درست و به موقع نیاز ( یعنی اول ویز) خیلی ترو تمیز خفه بشوم دهنم را ببندم و هیچی نگویم که اگر حتی اگر کمتر از کلمه ای بگویم همان دهنم جر خواهد خورد مقاومت کردم البته سخت بود ولی بین بد ترین و بدتر شرایطی که می توانستم داشته باشم ترجیح دادم شرایطم بد تر باشد عقلا نمی توانم بد را وارد گزینه ها کنم چون بد بود خودش ، در هر حال بعد بیشتر از یکسال بدبختی و شب بعد سگ خوابیدن و صبح قبل از سگ از خواب بیدار شدن آن روزی که شاید خوب می شد رسید ، دعوای صبح را کردم و ظهر دعوا شدید تر از صبح  آن روز و ظهر روز قبلی بود خر شدم نفهمیدم  احساسم کارش را کرد بر عقلم پیروز شد غذا نخورده زدم بیرون کمی هم قصد داشتم نروم امتحان ، ولی سوار تاکسی شدم و رفتم ، گشنه بودم ولی حال خوردن نداشتم داخل حیاط آنجایی که امتحان داشتم یک شیر آب  پیدا کردم و کمی آب خوردم و به سر و صورتم پاشیدم تا به خودم امدم اب و گریه قاطی بود و معلوم نبود کدام اول بوده است و کدام دوم کمی مصمم بودم رفتم داخل جایم را پیدا کردم و نشستم اعصابم کمی بهم ریخته بود و احساسم به عقلم تلنگر می زد و پز می داد درونم داشت خرامان راه می رفت این احساس لعنتی ، برگه پاسخنامه جلویم بود باید کد دفترچه را وارد می کردم خریت کردم نفهمیدم مثلا حساب کردم کدم چند است و زدم 1 دفترچه را گرفتم رویش را نگاه نکردم امتحان که شروع شد 5 سوال اول 2 نمره ای بودند سوال 6 ، 3 نمره داشت ولی انگلیسی بود خیلی ضایع بود ، همینطور رفتم جلو تا سوال 26 تکرار یکی از شکل های جلد پنج کتاب بود انرا هم زدم تا سوالات حل کردنی اخر امسال 5 سوال حل کردنی داشت 2 تا را حل کردم 4 نمره ای بودند ویکی دیگر را نیز حل کردم 1 نمره داشت 2 تا را حل نکردم خیلی محاسبه داشتند حتی یادم رفته بود ماشین حساب ببرم البته برگه چرک نویس پیدا کردم خوشبختانه ...نتیجه ها آمد ناک داون شده بودم منفی سیزده درصد کم مانده بود شاخ دربیاورم انقدر حالم بد بود که رفتم یه جای خلوت و فقط داد زدم انقدر داد زدم که عقده همه ساکت ماندن هایم را در اورده باشم هرچند که بعد ها فهمیدم کد دفترچه را غلط زده ام و کدم 2 بوده ولی انقدر دیر فهمیدم که همه چیز دیگر تمام شده بود می خواستم بگویم من در آن ساال کلی بدبختی کشیدم به خودم افتخار نمی کنم ولی ضربه ای که در آن سال و در آن زمستان به من خورد هنوز هم جایش تیر می کشد بعد ازآن شد که دیگر گفتم ولش کن اهمیت ندارد ، قضاوت اینکه این متن چه ربطی داشت به عنوانش با خودتان .